داستان کوتاه عاشقانه بیست سالگی بیست ساله شده بودم. روزهایی که همه چیز طعم تازهای دارد و به معنای واقعی جوان هستی. برای اولین بار گلوم پیش دختری گیر کرد. عاشق شدم از اون عشقایی که داستان ها میشه خوند. عاشق زیباترین دختر دانشگاه شدم. تقریباً همه دانشگاه بهش پیشنهاد داده بودن و اون همه […]